سلام :)‍♀️

در این روز های زیبا ، دلم هزار بار رنگ عوض می کند و از هزار زاویه ی جوشش پر تلاطم طبیعت را در استقبال از بهار به تماشا می نشیند .

نمی خواستم تا روز تولدم به بیان برگردم اما ، تجربیات و تغییرات این روز ها باعث شد که دوباره به این مکان دلچسب روی بیاورم . دلیل رفتنم این بود که احساس میکردم نوشته هایم دیگر ارزش خواندن ندارند و دوست نداشتم به این نوشتن ادامه بدهم از طرفی وبلاگ نویسی باعث شده بود دیگر آن طور که باید و شاید خاطره ننویسم و از نوشتن آنچه را که میخواهم به دست نیاورم :( امروز حدود 10 صفحه خاطره نوشتم ✍و کلی هری پاتر خواندم و از روزم نهایت استفاده را بردم‍♀️‍♀️ . :)

همیشه همین است ، بهار که می رسد جان من همگام با طبیعت شکوفه می زند و تغییر میکند و در هنگامه ی روز های نزدیک به تولدم به چالش کشیده می شوم و تغییرات دلچسبی در درونم رخ می دهد،فقط خدا می داند بهار با وجود من چه میکند، باید بگویم در فاصله ی سه سال گذشته به قدری عوض شده ام که عذرای 13 ساله را به سختی میشناسم ، در طی این مدت به قدر بزرگ شدم که احساس میکنم عذرای سه سال پیش کودکی خردسال و کم عقل بوده ، و من عاشق این تغییرات هستم که در دفتر خاطراتم به تماشایش بنشینم و از خواندن و فکر به آن روزها نهایت لذت را ببرم . این چند وقته با شوق و ذوق هری پاتر میخوانم و فیلم هایش را میبینم ،این کتاب علاوه بر جادوهایی که در اصل داستان گنجانده شده ،خود من را هم جادو میکند و این گونه می شود که به خودم می آیم و میبینم که کتاب تمام شده است و کلی ذوق می زنم ؛) و کلی کار برایم باقی میماند  بچه که بودم احساس خوبی با هری پاتر نداشتم ، اما در حال حاضر با عشق این داستان شگفت انگیز را دنبال میکنم .  الان کتاب جام آتش دو هستم

خب می رسیم به بزرگترین تجربه ی این روزها :

معلم اقتصادمان پرنیان را تشویق میکند :((ببینید چقدر فعال است )) می دانم همیشه می دانستم و زندگی هدفند پرنیان را در دل تحسین می کردم  ، اما آن روز تلنگر اساسی زده شد ، در خانه کار های خودم و پرنیان را مقایسه می کردم تا از میان تفاوت هایمان نتیجه ای مثبت بگیرم و بلاخره یافتم !!!!!!

در تاریخ مان می خوانیم  کورش نه به دلیل سرزمین هایی که گشود بلکه به دلیل رفتار مداراجویانه و انسانی اش همواره تحسین و تکریم شده است در روزگاری که قتل و غارت شیوه ی معمول پادشاهان گردید کورش با پرهیز از چنین رفتار شکل جدیدی از فرمانروایی را معرفی کرد . بله اشکال کار را دریافته بودم ، پرنیان برای رسیدن به خواسته هایش میجنگید اما نه به شیوه ی من . من جنگیدن را در این معنا میکردم که باید قتل و غارت کنم تا به دست بیاورم باید از علایقم ، کتاب ها ، رمان ها و همه ی آنچه عاشقش هستم بگذرم تا سرزمین موفقیت در امتحانات را فتح کنم اما نتیجه اش چه بود؟! بی شک که موفقیت نصیبم شد اما نه آنچه که در ذهنم تصورش کرده بودم اما پرنیان چه میکند؟! میجنگد همه را با هم به دست می آورد و قله ها را یکی پس از دیگر فتح میکند به جای اینکه همه را برای یکی به قتل  برساند ،   با فتوحات  مداراجویانه اش به همه ی آنچه میخواهد می رسو و اما من !!!؟ درست برعکس او هستم، کشتم و به قتل رساندم بدون اینکه ذرهای انسانیت را  در وجودم تقویت کنم و یخ زدم باز شدم ،یخ زدم و هی تکرار شد و تکرار  ، حالا که به علایقم توجه میکنم و بی خیال تر شده ام نسبت به نمره هایم واقعا روزهای شاد تری را میگذرانم . 

 با توجه به این جمله : اسفندی یعنی غیر ممکن برات وجود نداره مثل شکوفه زدن تو برف :) من موفق می شوم و به همه ی خواسته هایم خواهم رسید البته ان شاءالله و به امید خدا، دیگراسترس داشتن برای نمره  را  فراموش کرده ام و سعی میکنم در کنار درس خواندن به همه ی خواسته هایم برسم و قله های موفقیت را فتح عهد کرده و رتبه ی 5 انسانی بشوم و قول می دهم که به خواست خدا یک نویسنده و کتاب خوان بی نظیر باشم،  خلاصه که من در این چند روزه زمین تا آسمان با عذرای چند هفته ی گذشته تفاوت دارم، البته خوم که این تغییرات را به وضوح می بینم نمیدانم پرنیان هم احساسش کرده یا نه !! .  و اینها همه خاصیت حضور با شکوه بهار است  ،اصلا نفس کشیدن در هوای بهاری حالم را دگرگون میکند . به هیچ وجه نمی توانم کلمات را برای بیان و توصیف احساست و حالم کنار هم بگذارم . و باید بگویم از خود جدیدم بی نهایت  راضی هستم به خاطر اینکه قرار است به همه ی آنچه میخواهم به امید خدا برسم  اما اگر هم نرسیدم مهم نیست ،آنقدر زمین میخورم تا روزی هرچند با تنی خسته اما به  تجربیاتی پر بار قله ها را فتح کنم . 

تا اینجا که ثابت کرده ام فاتح خوبی خواهم ماند  

اینم یک آهنگ قشنگ درباره ی بهار 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها