از وقتی از کربلا اومدم، به نوعی به خاطر حجم زیاد درسام و برخی دلایل واقعا از اون اتفاق هایی که خیلی ازشون لذت می بردم دور شدم ، یکیش کتاب خونی و دومیش وبلاگ نویسی،خاطره نویسی و . بود ✍.که به خاطر دوری ازشون خیلی حالم بده هنوز با خودم درگیرم البته از  اون روز های اولی که از کربلااومده بودیم خیلی بهتر شدم، اصلا یه حال بدی بود انگیزه نداشتم درس بخونم ، اصلا هیچ انگیزه ای برای انجام هیچ کاری نداشتم،  ولی هنوز نیاز به زمان دارم ، امسال سال اول انتخاب رشته ام و یکمی ترس دارم و از اینکه گاهی خوب نمیتونم از پس درسام بربیام اعصابم خورده، نبودم هم توی مدت کربلا یکمی کار رو خراب کرده ولی به هر حال من از پسش بر میام ، این یکی از چالش های باحال زندگیمه که من باید یه خاطره ی خوب باهاش بسازم و هر بار یادش افتادم به خاطر اینکه خیلی منطقی از سر گذروندمش لبخند بزنم . 

اومدم بگم . امروز ۱۱۱ امین روز عمر وبلاگممبااارکم بااااشهه❤❤( خیلی اتفاقی به این موضوع دقت کردم )و دوم اینکه در ۱۱۱ امین روز ۱۱۱ نظر تو کل وبلاگ بوده . ❤

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها