در روز دوم می خواهم از احساسات روز اولم بگویم .

خیلی از بابت این موضوع خوشحالم که امسال در مهشید قبول شده ام و با وجود تلاش های بی انتهای خودم در سه سال آینده به نتایج قابل توجهی خواهم رسید. هر بار که تابلوی مدرسه به چشمم می خورد قلبم از شوق لبریز می شود و خدا می داند چه قدر کیف می کنم از همان روزی که خبر قبولی ام را در سایت دیدم هر بار که اسم مصلی نژاد گوشم می خورد و حرف مهشید به میان می آیدکلی کیف و عشق می کنم. خب اینکه دانش آموز مهشید مصلی نژاد باشی خیلی حال می دهد .

البته می دانستم که  سه سال سختی، را در پیش دارم و عین لذت بردن از لحظات نوجوانی ام باید حسابی حواسم به درس هایم باشد

ولی با این همه خیلی برایم شیرین بود که نتیجه ی تلاش هایم را دیده ام و یقین دارم در رابطه با کنکور  هم نتایجی خوبی دریافت خواهم کرد. البته این را هم بگویم که با حرف های سرشار از انگیزه ی معلم منطقم به اوج اعتماد به نفس رسیدم و یقین کردم که می توانم موفق شوم :/

هنوز هم انعکاس زنگ صدایش تمام تنم را می لرزاند

+من فقط می توونم استان رو قبول کنم غیر مقام های استانی هیچ چیزی نمی خوام.

+شما دو ماه دیگه تمام جد وآبادتان می آید جلوی چشمتان این قدر که رویتان فشار است :/

پیش از شروع کلاسمان یکی از بچه ها ازانتهای کلاس فریاد زد معلم منطقمان خیلی آدم بی منطقیه‍♀️ ، خیلی به حرفش توجه نکردم اما حالا می دانم که کاملا بی احساس و بی منطق است :/

خدا را شکر معلم ادبیاتم ، سرشار از شوق و اگیزه و انرژی مثبت است .همین امروز داشتم به مامان می گفتم :((معلم ادبیات هم ،درون مایه ی حرفهایش همان حرف های معلم منطق بود اماانگیزه ای که او در وجودم نهاد کجا و ترسی که آن به جانم انداخت کجا .))

 همیشه دوست داشتم معلم ادبیاتم آدم با ذوق ، با انگیزه و با احساسی باشد که از اخلاق و رفتارش بتوان به لطافت اشعار و متون زیبایی که در گنجینه ی قلبش وجود دارد دست یافت .

واقعا از این بابت خیلی خوشحالم خیلی ، چرا که معلم هشتمم به قدری خاطرات بد برایم ساخت و دیگر هرگز دوست نداشتم هیچ کدامشان تکرار شوند.

خلاصه اینکه حرف های این معلم عزیزم مرا حسابی سرشار از شوق کرد و تمام سعی خود را به کار می گیرم که از همین حالا برای آینده بخوانم ،تا خدا چه بخواهد و تنبلی مرا در برنگیرد .

امسال عذرای کنونی تهی شده از شیطنت های سال گذشته اش و نسبت به آینده بیش از قبل امیدوار و مشتاق است و سعی بر این دارد که غول تنبلی هایش را زمین بزند و از مدرسه و معلمان عالی اش نهایت استفاده را بکند .می دانم اگر به قول پرنیان یه هفته ی اخر مهشید خوانی را ول گشتم و حسابی خوش گذراندم ،اما نتیجه ی همه ی آن تلاش های طول سالم را دیدم من امیدوارم به آینده و می خواهم به همه ی خواسته هایم برسم و می دانم که می توانم ✌✌✌✌


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها